گروه آموزشی معارف اسلامی

استان چهارمحال وبختیاری

گروه آموزشی معارف اسلامی

استان چهارمحال وبختیاری

راهنمای معلم کتاب پایه دهم درس اول تا درس چهارم

گروه آموزشی معارف استان چهارمحال و بختیاری | دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ب.ظ
همکاران گرامی  راهنمای معلم کتاب دهم

 یاددهی و یادگیری هر درس

   

    درس اول. هدف آفرینش

الف) اهداف

1. هدف کلی: آشنایی با هدف آفرینش انسان مبتنی بر انسان شناسی و خداشناسی و توانایی تبیین آن

2. اهداف آموزشی:

v      توانایی تبیین ویژگی های انسان در حوزه ی کمال و کمال طلبی

v      توانایی تبیین علت تمایز و تفاوت اهداف انسان از سایر موجودات

v      توانایی نقد اهداف خود و دیگران با توجه به اهداف مناسب

v      توانایی تبیین نسبت میان "هدف برتر زندگی" و "اهداف جامع"

 

ب) محورهای اصلی درس

1.شناخت هدف زندگی یکی از اساسی ترین نیازهای انسان است.

2. جهان خلقت و ازجمله انسان بر اساس صفت حکمت خداوند هدفمند آفریده شده است.

3.میان هدف انسان  و  چگونگی وصول به آن ، باسایر موجودات به سبب ویژگی های متفاوت انسان تفاوت اساسی وجود دارد.

4.منشا اختلاف در تعیین اهداف میان انسان ها ، تفاوت در نگرش های( بینش ها یا اندیشه های ) انسان هاست.

5. با توجه به ویژگی های انسان برترین هدف و هدف نهایی انسان "خدا و بندگی او" می باشد.

6.انتخاب خدا به عنوان هدف برتر تحول عظیمی در مفاهیم کلیدی زندگی انسان به همراه دارد. .

7. انتخاب خدا به عنوان هدف برتر زندگی با اصل انتخاب اهداف جامع هماهنگ است.

 

ج. سابقه دانشی دانش آموز در کتابهای پیشین

دانش‌آموزان با برخی از مفاهیم این درس در کتاب پیامهای آسمان  آشنا شده است. ازجمله در درس شگفتی های آفرینش پایه ی هشتم به هدف آفرینش انسان در قالب روایتی از امام علی علیه السلام به صورت اجمال پرداخته شده است . همچنین  دانش آموزان در پایه نهم با خدا به عنوان سرچشمه خوبی ها و کمالات آشنا شده است . در همان پایه در تبیین آثار ایمان (آرامش درونی و رهایی از بیهودگی)، به بحث هدفمند شدن زندگی در سایه ی ایمان و هدفمند بودن زندگی انسان مبتنی بر آیات اشاره شده است.

 

د)اجزای تدریس:

این درس شامل اجزای زیر است:

1.     ورودیه:

ورودیه درس ها دریچه ای برای ورود به درس  می باشد . این ورودیه ها به گونه ای تنظیم شده اند که به سوالی ختم شوند . ایجاد سوال در ذهن مخاطب ، سبب نیاز ذهنی  دانش آموزان برای  دریافت و درک پاسخ  آن می شود. این نیازتلاش دانش آموز را به همراه خواهد داشت . این تلاش زمینه مشارکت آنها را در فرایند آموزش فراهم می کند و به این ترتیب جذابیت آموزش و یادگیری دوچندان خواهد شد . میزان یادگیری افزایش می ابد ضمن آنکه یادگیری عمیق تری را شاهد خواهیم بود .

ورودیه دو نوع می باشند:

الف : برخی ورودیه ها مثل ورودیه این درس توسط مولف طراحی شده و به قصد نشان دادن اهمیت پاسخ گویی به نیاز به شناخت هدف زندگی می باشد . این ورودیه صرفا یک الگو به شما معرفی کرده است . این بدان معناست که شما می توانید در |آموزش خود ورودیه ای متفاوت را انتخاب کنید که بتواند همان هدف را برآورده سازد . مثلا ممکن است شما از داستان ، لطیفه، فیلم یا هرابزار دیگری که بتواند اهمیت شناخت هدف را نشانه برود انتخاب کنید . این نوع از ورودیه ها را ورودیه طریقی می دانیم . مثلا ممکن است کسی به جای ورودیه حاضر از متن کتاب فیه ما فیه مولانا  در تفسیر آیۀ امانت و مقصود از آفرینش انسان بهره بگیرد و براساس آن آموزش خود را مدیریت نماید.( این متن در بخش دانستنی های معلم در پایان درس  آمده است.)

ب: نوع دوم از ورودیه ها علاوه بر طریقیت، موضوعیت دارند. این بدان معناست که این وردیه ها در فرایند تدریس حتما باید استفاده شوند و آموزش داده شوند .هم چنین در فرایند ارزشیابی می توان از آنها سوال طراحی کرد.. به عبارتی بخش از متن آموزش می باشد که در آن برخی از مفاهیم مرتبط با درس تبیین شده است. نمونه این نوع را د رس بعد مشاهده می کنید.

 

2. تبیین بخش «جهان هدفمند»

در این بخش چند نکته اساسی مطرح شده است . در گام اول مبتنی بر  مفهوم "حق بودن  آفرینش" ، خلقت حکیمانه ی خدا تبیین می گردد. دانش آموز با مفهوم اولیه حکمت آشنا است و تدریس را  می توان با پرسش از همین مفهوم آغاز کرد.

درادامه بحث به انسان شناسی پرداخته می شود . پس از درک کامل حق بودن آفرینش به خلقت حکیمانه ی انسان به عنوان یک جز از خلقت پرداخته شده است . با این که انسان در این قاعده ی عام خلقت یعنی هدفمند بودن با سایر اجزا آفرینش همگون است اما با سایر موجودات در کیفیت وصول به هدف تفاوت های اساسی با آنها دارد . این تفاوت ها ناشی از تفاوت در خلقت انسان و ویژگی های فطری اوست . ویژگی هایی نظیر قدرت تفکر ، توانایی گزینش گری ، ، بی نهایت طلبی ، کمال گرایی   و.... هر کدام از این ویژگی ها به شکل مستقل باید توسط دبیر و البته با مشارکت دانش آموزان تبیین شوند و تصویر واضحی از آنها ارائه گردد.

قدرت تفکر: انسان می‌تواند به کمک عقل خود، از مفاهیم ذهنی خود، قضایا را بسازد و از ترکیب قضایا، قیاس و استدلال بچیند و به معلومات و دانش برسد.

   قدرت انتخاب: انسان، همواره در زندگی دست به انتخاب می‌زند و کارهای خود را برمی‌گزیند و پس از گزینش انجام می‌دهد. هر انسانی، به طور شهودی، قدرت انتخاب و قدرت تفکر را در خود می‌یابد و نیازی به استدلال ندارد. و هرکس بخواهد آن را انکار کند، با همین عمل انکار، قدرت تفکر و انتخاب خود را به اثبات رسانده است.

کمال گرایی:برای همه روشن است و هرکس با کمترین تأمل درمی‌یابد که خودش دارای فطرت کمال‌گرا است و در مسیر کمال، از زوال و افول و نابودی متنفر است و به دنبال پایداری و جاودانگی است. این ویژگی فطری آن قدر قوی است که وقتی حضرت آدم و حضرت حوا در بهشت اولیه بودند، شیطان از همین ویژگی و علاقه‌شان به جاودانگی استفاده کرد و آنان را فریب داد.

این میل، مهم‌ترین ویژگی فطری انسان و دربردارندة سایر گرایش‌های فطری است. گرایش به علم و حقیقت‌طلبی، گرایش به خیر اخلاقی، گرایش به پرستش و بالاخره گرایش به زیبایی، همه مصداق گرایش به کمال هستند، زیرا همة این امور فطری، کمال هستند و وقتی انسان به آنها دست می‌یابد، به یک کمال رسیده است.

تنوع طلبی: که انسان فقط یک یا دو یا سه نوع کمال را نمی‌خواهد. کمال‌طلبی او متنوع و گسترده است و هر کمالی را می‌خواهد و طلب می‌کند.

بی نهایت طلبی:در هر کمالی، بی‌نهایت آن را می‌خواهد و در یک حد متوقف نمی‌شود.

باید ذکر نمونه‌ها و مثال‌های مختلف، چه در مورد گرایش‌های مادی و چه معنوی، نشان دهیم که خواست انسان حد و مرزی نمی‌شناسد و در جایی متوقف نمی‌شود.

 

3. تبیین دلیل اختلاف در انتخاب اهداف

مناسب است در ابتدا دانش آموزان فهرستی از اهداف و دلبستگی هایی که در خود و اطرافیانشان می بینند ارائه دهند. پس از آنکه دانش‌آموزان فهرستی از هدف‌ها و دلبستگی‌ها تهیه کردند و اختلاف آنها برایشان ملموس‌تر و روشن‌تر شد ، زمینه برای این سؤال فراهم آمده که: چرا مردم در انتخاب هدف‌ها و دلبستگی‌ها، متفاوت عمل می‌کنند؟

ریشه و علت این تفاوت‌ها، اختلاف در دیدگاه‌ها و بینش‌ها است. این موضوع را باید با ذکر مثال‌هایی برای دانش‌آموزان توضیح داد.

ممکن است دانش‌آموزی بگوید علاقه به موسیقی یا نقاشی یا خط، بیشتر به علت ویژگی‌های طبیعی و خلقتی افراد است و از ابتدا و در کودکی در آنها بوده است. آری، مواردی از علاقه‌ها این‌گونه است و استعدادش از همان ابتدا در کودک بوده است. به آنها یادآور می‌شویم که در اینجا بحث ما روی دلبستگی‌ها و هدف‌هایی است که هرکس پس از رسیدن به رشد و آگاهی انتخاب می‌کند و به سوی آن حرکت می‌نماید. این موارد است که با بینش انسان‌ها ارتباط دارد.

به همین جهت هم در این بحث، با آن اختلاف‌ها و تفاوت‌هایی که از کودکی در فرد بوده یا جنبة موروثی و ژنتیک داشته باشد، کار نداریم و نیازی به بحث دربارة آنها نیست.

4. تبیین ضرورت داشتن معیار برای انتخاب هدف:

حال که دانش‌آموزان دریافته‌اند که فکر، دیدگاه و بینش آدم‌ها در انتخاب آنها تأثیر دارد، می‌توانند بگویند که فکر و بینش درست منجر به انتخاب درست هدف می‌شود و بینش و فکر غلط به انتخاب غلط هدف می‌انجامد. پس باید ملاک و معیاری باشد که بدانیم هدف خود را درست انتخاب کرده‌ایم یا نه.

از اینجا دانش‌آموزان را متوجه خداوند و کتاب مقدسش قرآن می‌کنیم و می‌گوییم که چون خداوند بهترین راهنماست، به سراغش می‌رویم و از او می‌خواهیم که ما را به سوی بهترین معیارها و ملاک‌ها برای انتخاب هدف، راهنمایی کند.این معیارها

اکنون که دانش‌آموزان معیار را به دست آورده‌اند، در اینجا باید به چند نکته توجه کرد:

الف) هدف‌ها، چه پایان‌پذیر و چه پایان‌ناپذیر، همه خوب هستند و انسان باید به دنبال هردو باشد. انسان باید، هم دنبال تندرستی، ورزش، ثروت، زندگی سالم و مانند آنها باشد و هم دنبال عدالت، مهربانی، عبادت و مانند آنها. لذا نباید حالتی در کلاس به وجود آید که دانش‌آموزان فکر کنند هدف‌های فرعی بد هستند.

ب) دانش‌آموزان باید تشخیص دهند که هدف‌های پایان‌پذیر را در قسمت فرعی و هدف‌های پایان‌ناپذیر را در قسمت اصلی قرار دهند. اگر کسی آن هدفی را که پایان‌پذیر است، هدف اصلی قرار دهد چه اتفاقی می‌افتد؟

آنان جواب‌هایی می‌دهند، در اینجا باید این نکته را برای آنها روشن کنیم که منشأ گناه از همین انتخاب غلط است. کسی که هدف‌های پایان‌پذیر و دنیایی را اصل قرار می‌دهد، تلاشش در این است که از هر راهی شده به این هدف‌ها برسد و چون دارای ویژگی بی‌نهایت‌طلبی است، روزبه‌روز حرص بیشتری می‌زند و برای رسیدن به آنها به هرکاری دست می‌زند.

مثلاً برای رسیدن به لذت جنسی، رابطة نامشروع برقرار می‌کند، چشم‌چرانی می‌نماید و مانند آن، یا برای رسیدن به ثروت و قدرت، حق دیگران را پایمال می‌کند و به اموال آنها تجاوز می‌نماید. پس وقتی زمینة گناه در انسان پیدا می‌شود که جای هدف‌های پایان‌پذیر و پایان‌ناپذیر عوض ‌شود.

ج) اینکه یک دسته را هدف‌های اصلی و دیگری را هدف‌های فرعی نامیدیم، به معنای این است که ما هر دو هدف را باید داشته باشیم، یعنی هر دو هدف برای زندگی ما ضروری است. فقط نباید جای آنها را اشتباه کنیم.

د) اگر کسی بگوید «من ثروت را می‌خواهم برای کمک به دیگران» آیا ثروت را در قسمت اصلی بنویسیم یا فرعی؟

پاسخش این است که منظور از فرعی بودن، همین است که ما ثروت، قدرت جسمانی، قدرت سیاسی و مانند آنها برای خودشان نخواهیم، بلکه برای هدف‌های پایان‌ناپذیر مانند کمک به دیگران (رحمت، بخشش، مهربانی، عدالت و ...) بخواهیم؛ پس ثروت در قسمت فرعی قرار می‌گیرد و احسان به دیگران در قسمت اصلی.

 

5. تبیین بخش« برترین  هدف» و مفهوم «تقرب به خداوند»:

در قسمت های قبل   ملاک برتری در هدف‌های اصلی ارائه شد.در اینجا باید یک مفهوم را برای دانش‌آموزان روشن کنیم و آن، مفهوم « خدا و تقرب به اوست » است. وقتی می‌گوییم هدف زندگی «تقرب به خدا» است، برای دانش‌آموز ملموس نیست و در نتیجه در او ایجاد انگیزه و شوق نمی‌کند. برای او این سؤال مطرح است که آیا این نزدیکی، یک نزدیکی مکانی است؟ مگر ما از خدا دوریم که بخواهیم به او نزدیک شویم؟ مگر خداوند نفرموده است: «وَ نَحنُ أَقرَبُ إِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید»؟ اصولاً نزدیکی به خداوند چه لذتی برای ما دارد؟

انسان به طور فطری و در درون خود به دنبال خوبی‌ها و زیبایی‌ها است و با رسیدن به هر زیبایی، هم بر کمال وجودی خود می‌افزاید و هم احساس لذت و شادمانی می‌کند. او همان‌طور که از رسیدن به یک زیبایی و کمال مادی، لذت می‌برد؛ با رسیدن به کمالات و زیبایی‌های معنوی، لذت‌های بزرگ‌تر و پایدارتری می‌برد؛ زیرا میزان لذت و شادی به بزرگی آن زیبایی، بستگی دارد. هرچه زیبایی بزرگ‌تر و پایدارتر باشد، لذت از آن هم بیشتر و پایدارتر است.

استعدادشان برای خوبی‌ها و زیبایی‌ها، حد و نهایت ندارد و هرقدر که در این مسیر بالاتر برود، باز هم ظرفیت او پُر و تمام نمی‌شود. باز هم می‌تواند بالاتر رود و به لذت‌های عظیم‌تر دست یابد. در واقع، انسان به دنبال کمال بی‌نهایت و زیبایی بی‌نهایت است و او کسی جز خدا نیست.

بالا رفتن در مسیر کمال و بهره‌مند شدن روزافزون از زیبایی‌ها، چیزی جز تقرب به خدا نیست. هرقدر بر کمال وجودی ما افزوده می‌شود، در عین حال که از این حالت خود لذت می‌بریم، قدمی نیز به خدا نزدیک شده‌ایم. به عبارت دیگر، تقرب به خدا یعنی بهره‌مندی بیشتر از سرچشمة زیبایی‌ها و خوبی و کامل‌تر شدن.

در این بخش که به مفهوم بندگی خدا پرداخته شده ، مفهوم واضحتر و دقیقتر ی از عبادت و بندگی و مولفه های آن ارائه شده است . تعریفی که امکان حرکت را در همه لحظات برای دانش آموز به سمت هدف را میسر سازد.

6.تبیین بخش «یک تیر و چند نشان»:

با توجه به دو ویژگی انسان در کمال‌طلبی، یعنی متنوع بودن استعدادهای کمالی و بی‌نهایت‌طلبی در کمال، هر قدر هدفی که انتخاب می‌کنیم جامع خوبی‌ها و زیبایی‌های بیشتری باشد و ما را به درجة بالاتری از آن خوبی‌ها برساند، کامل‌تر است.

مثلاً اگر ما بخواهیم هدف خود را رسیدن به ابن‌سینا قرار دهیم، بایستی مانند ابن‌سینا، چند رشتة علمی را بدانیم و ایمان خوبی هم به خدا و دین اسلام داشته باشیم و اهل عبادت و پرستش هم باشیم و به همان حد علم و ایمان و عبادت وی بسنده کنیم.

باید توجه دانش‌آموزان را به این نکته جلب کنیم که هرچه اهداف ما جامع‌تر و تلاش ما برای رسیدن به آنها بیشتر باشد، وجود ما زیباتر خواهد بود و احساس رضایت بیشتری خواهیم داشت. انتخاب خدا با اصل انتخاب اهداف جامع همسو می باشد. زیرا او جامع تمام صفات نیک و سرچشمه آنهاست و از سوی دیگر در هر صفتی بی نهایت است . اتصال به او اتصال به خوبی های بی نهایت است. روح بی نهایت طلب و کمال طلب  انسان  تنها با هدف قرار دادن او می تواند به آرامش برسد .

دانستنی‌های ضروری معلم

1.   بخشی از کتاب فیه ما فیه در خصوص هدف زندگی:  یکی گفت که: اینجا چیزی فراموش کرده ام.

 خداوندگار (مولانا) فرمود که: در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزهارا فراموش کنی و آن را فراموش نکنی، باک نیست. و اگر جمله را بجا آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی همچنانکه پادشاهی تورا به ده فرستاده برای کار معین، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی، چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. پس، آدمی درین عالم برای کاری آمده است، و مقصود آن است، چون آن نمی گزارد، پس، هیچ نکرده باشد.

 إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (همانا که ما آن امانت را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنان بترسیدند و از تحمل آن تن زدند، ولی انسان آن بار بردوش گرفت، که او براستی بسیار جاهل و ستمکار بود - احزاب 72).

 آن امانت را بر آسمانها عرض داشتیم، نتوانست پذیرفتن. بنگر که از او چند کارها می آیدکه عقل درو حیران می شود: سنگها را لعل و یاقوت می کند، کوههارا کان زر و نقره می کند، نبات زمین را در جوش می آرند و زنده می گرداند و بهشت عدن می کند. زمین نیز دانه هارا می پذیرد و بر می دهد و عیبها را می پوشاند و صد هزار عجایب که شرح نیآید می پذیرد و پیدا می کند. و جبال نیز همچنین معدنهای گوناگون می دهد. این همه می کنند، اما از ایشان آن یکی کار بر نمی آید، آن یک کار از آدمی می آید:  وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ (همانا که ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم اسراء 70) نگفت لقد کرمنا السماء و الارض. پس، از آدمی آن کار می آید که نه از آسمانها می آید و نه از زمینها می آید و نه از کوهها. چون آن کار بکند، ظلومی و جهولی از او نفی شود.

اگر تو گویی که اگر آن کار نمی کنم، چندین کار از من می آید، آدمی را برای آن کارهای دیگر نیآفریده اند. همچنان باشد که تو شمشیر پولاد هندی بی قیمتی که آن در خزاین ملوک یابند- آورده باشی و ساطور گوشت گندیده ای کرده که من این تیغ را معطل نمی دارم، به وی چندین مصلحت می آرم.  یا دیگ زرین را آورده ای و در وی شلغم می پزی که به ذره ای از آن صد دیگ به دست آید. یا کارد مجوهر را میخ کدوی شکسته کرده ای که من مصلحت می کنم و کدو را بر وی می آویزم و این کارد را معطل نمی دارم. جای افسوس و خنده نباشد؟ چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن به پولی است، بر می آید، چه عقل باشدکارد صد دیناری را مشغول آن کردن؟

حق تعالی تورا قیمت عظیم کرده است. می فرماید که:

 إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ (خداوند مال وجان اهل ایمان را در مقابل بهشت از ایشان خریداری می کند - توبه -111).

تو بقیمت ورای دو جهانی؛         چه کنم قدر خود نمی دانی.

مفروش خویش ارزان، که تو بس گرانبهایی. حق تعالی می فرماید که من شمارا و اوقات و انفاس شمارا و اموال و روزگار شمارا خریدم که اگر بمن صرف رود و بمن بدهید، بهای آن بهشت جاودانیست، قیمت تو پیش من این است، اگر تو خودرا به دوزخ  فروشی ظلم بر خود کرده باشی، همچنانکه آن مرد کارد صد دیناری را بر دیوار زده و برو کوزه‌ای یا کدویی آویخت."

 

2. این درس بر مبنای «معرفة النفس» و «معرفة الرب» و برای رسیدن به هدف زندگی تنظیم شده است. خودشناسی ابعاد مختلفی دارد؛ جنبه‌ای از خودشناسی که در اینجا مورد نظر است، شناخت کمال‌ها و استعدادهای آدمی، یعنی شناخت غایت وجودی اوست.

این یک سؤال اساسی است که آیا «انسان بما هو انسان» و به عنوان یک نوع، غایت خاصی دارد؟ آیا استعداد رسیدن به کمالات خاصی در او نهفته است؟

پاسخ مثبت به این سؤال، بدان معنا است که انسان فطرتاً طالب کمال‌های خاص است و همین کمال‌ها نزد او ارزش و منزلت دارند. با قبول این فرض، نسبیت در مبانی اخلاق منتقی می‌شود و مطلق‌های اخلاقی بر ارزش‌های مطلقی مبتنی می‌گردند که ریشه در کمالات انسانی دارند.[1]

با پذیرش استعدادهای ثابت برای نوع انسان، غایت و مقصود تکوینی و تقدیری همه انسان‌ها یکسان می‌شود. آنچه می‌ماند، تشخیص این غایت و مقصود تکوینی و انتخاب آن در زندگی است. قرآن کریم بر اصل این امر فطری و ضرورت درک آن تأکید می‌فرماید:

«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه».[2]

آیه به فطرت نوعی انسان و عدم تبدیل آن اشاره دارد. زیرا اگر این فطرت نوعی تغییر یابد، وحدت نوعی از بین می‌رود و آنچه پیدا می‌شود، نوع دیگری است. نوع خاص، شدن‌های خاص دارد. گل، خرما، سیب، ببر و شیر همه شدن‌های خاص خود را دارند. انسان نیز، شدن خاص خود را دارد. مبنای این نظر در فلسفة اسلامی اصل «صورت نوعیه» یا «طبیعت نوعیه» است. در همین فلسفه ثابت شده است که حرکت‌های اصیل و طبیعی در هر موجودی از طبیعت نوعیة آن سرچشمه می‌گیرد. این موضوع را با عنوان «طبیعت، مبدأ قریب حرکت» بیان می‌کنند.[3]

قبول ویژگی‌های فطری به معنای قبول ویژگی‌های نوعی است و یکی از این ویژگی‌های فطری و نوعی، استعدادهای ویژه برای کسب کمالات ویژه است. درک صحیح جهت حرکت زندگی به معنای درک صحیح از همین استعدادهای ویژه و درک سعادت حقیقی و رستگاری واقعی است. حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) توجه به همین جهت فطری را به زیبایی بیان می‌فرماید:

«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین».[4]

بنابراین:

یکی از قدم‌های اساسی در خودشناسی، شناخت کمال‌ها و استعدادهای فطری و نوعی انسان است.

بدون این جنبه از خودشناسی، دستیابی به فلاح و رستگاری میسر نیست.

3. غایت فطری و نوعی انسان «تقرب به خدا» است. یعنی خمیره و طبیعت انسان برای رسیدن به خدا سرشته شده است. به همین جهت، این فطرت را «فطرت مخموره» هم می‌نامند. خداوند خیر مطلق است و انسان به خیر مطلق گرایش دارد. در خمیر مایة انسان حبّ به خیر و کمال تعبیه شده است. در مقابل، انسان از شر متنفر است. زیرا حقیقت شر، نیستی و نابودی است  و آدمی از آن متنفر است. به همین جهت، علمای اخلاق و عرفان می‌گویند که آدمی فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت را هم دارد. حال اگر فطرت، محکوم احکام طبیعت شود و روحانیت خود را از دست بدهد، مبدأ همة بدی‌ها می‌شود، که به این موضوع «فطرت محجوبه» می‌گویند. امام خمینی (ره) می‌فرماید:

«و تفصیل این اجمال آنکه: حق- تبارک و تعالی- با عنایت و رحمت خود، به ید قدرت خود، که طینت آدم اول را مخمر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: یکی اصلی و دیگری تبعی، که این دو فطرت، بُراق سیر و رفرف عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی و آن دو فطرت، اصل و پایة جمیع فطریاتی است که در انسان مخمر است و دیگر فطریات، شاخه و اوراق آن است.

یکی از آن دو فطرت- که سِمَت اصلیت دارد- فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلة بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسلة بشر انسان تفحص و گردش کند و جمیع طوایف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر  و سعادت نباشد.

و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این جهت، احکام فطرت از ابده بدیهیات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چنین نشد از فطریات نخواهد بود.

و دیگری از آن دو فطرت، که سِمَت فرعیت و تابعیت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مخمر بالعرض است و به تبع آن فطرت عشق به کمال، تنفر از نقص نیز مطبوع و مخمر در انسان است (و ما پس از این، شرحی از این باب مذکور می‌داریم).

و این دو فطرت، که ذکر شد، فطرت مخمورة غیرمحجوبه است که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهة روحانیت و نورانیت آنها باقی است و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختی‌هاست، که تفصیل آن بیاید.

پس مقصود از خیر- که وزیر عقل است و جمیع جنود عقلیه در ظلّ توجه و تصرف آن است- فطرت مخمورة متوجه به روحانیت و مقام اصلی خود است و از شر- که وزیر جهل و همة جنود جهل از طفیل آن است- فطرت محکومة طبیعت و محجوبه به احکام آن است».[5]

سپس در توضیح مطلب می‌فرماید:

«بدان که از برای قلب، که مرکز حقیقت فطرت است، دو وجهه است: یکی وجهه به عالم غیب و روحانیت؛ و دیگر، وجهه به عالم شهادت و طبیعت.

و چون انسان ولیدة عالم طبیعت و فرزند نشئة دنیاست- چنانچه آیة شریفة «فَأُمُّهُ هاوِیَة»[6] نیز شاید اشاره به آن باشد- از بدو خلقت در خلاف طبیعت تربیت شود و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود و کم‌کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمای طبیعی کند، احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره و غالب شود و چون به مرتبة طفولیت رسد، با سه قوه هم‌آغوش باشد که آن قوة شیطنت- که ولیدة واهمه است- و قوة غضب و شهوت می‌باشد. و هرچه رشد حیوانی کند، این سه قوه در او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود؛ و شاید کریمة شریفة: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمð ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین»[7] اشاره باشد به نور اصلی فطرت، که تخمیر به ید قدرت حق تعالی شده و آن «احسن تقویم» است؛ زیرا که بر نقشة کمال مطلق و جمال تام است، و رد به «اسفل سافلین» اشاره به این احتجاب طبیعت- که اسفل سافلین است- باشد؛ و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است و کم اتفاق افتد که کسی به‌خودی‌خود بتواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم هستی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق- تبارک و تعالی- به عنایت ازلی و رحمت واسعه، انبیاء عظام- علیهم السلام- را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.

و از این جهت احکام آسمانی و آیات باهرات و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام، بر طبق نقشة فطرت و طریقة جبلت بنا نهاده شده و تمام احکام الهی به طریق کلی به دو مقصد منقسم شود که یکی، اصلی و استقلالی، و دیگر فرعی و تبعی است و جمیع دستورات الهیه به این دو مقصد، یا بی‌واسطه یا باواسطه، رجوع کند.

مقصد اول- که اصلی است و استقلالی- توجه دادن فطرت است به کمال مطلق، که حق- جلّ و علا- و شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیة اوست که مباحث مبدأ و معاد و مقاصد ربوبیّات از ایمان بالله و کتب و رسل و ملائکه و یوم الآخرة، اهم و عمدة مراتب سلوک نفسانی و بسیاری از فروع احکام از قبیل مهمات صلاة و حج، به این مقصد مربوط است، یا بی‌واسطه یا باواسطه.

مقصد دوم که عَرَضی و تبعی است، تنفر دادن فطرت است که از شجرة خبیثة دنیا و طبیعت که ام النقایص و ام الامراض است. و بسیاری از مسائل ربوبیات، و عمدة دعوت‌های قرآنی و مواعظ الهیه و نبویّه و ولویّه، و عمدة ابواب ارتیاض سلوک و کثیری از فروع شرعیات از قبیل صوم و صدقات واجبه و مستحبه و تقوا و ترک فواحش و معاصی به آن رجوع کند.

و این دو مقصد، مطابق نقشة فطرت است، چنانچه دانستی که در انسان دو فطرت است: فطرت عشق به کمال و فطرت تنفر از نقص. پس جمیع احکام شرایط، مربوط به فطرت است و برای تخلص فطرت از حجب ظلمانیه طبیعت است».[8]

عبارت آخر به نکته‌ای بسیار مهم و اساسی اشاره دارد. امام خمینی- رحمت‌الله علیه- می‌فرماید: «پس جمیع احکام شرایع مربوط به فطرت است و برای تخلص فطرت از حجب ظلمانیة طبیعت است». ایشان در این عبارت کوتاه به علت غایی ادیان الهی و ارسال رسل و انزال شریعت اشاره می‌کند. دین، قانون تکامل انسان برای نیل به آن غایت فطری است. و اگر آن غایت، غایت نوعی و برخاسته از حاق ذات آدمی است، دین راهنمای وجود نوعی انسان برای نیل به فعلیت نوعی اوست. یعنی دین با هویت آدمی به تمامه سروکار دارد. به همین جهت زندگی آدمی که بستر نیل به آن کمالات است، باید به تمامه دینی باشد، والا نیل به غایت و مقصود به طور کامل میسر نخواهد شد.

4. لذت و شادی با نیل به کمال و سعادت، متلازم یا عین آن است. ابن سینا در تعریف لذت می‌گوید: «ان اللذة هی ادراک و نیل لوصول ما هو عندالمدرک کمال و خیر من حیث هو کذلک. والالم ادراک و نیل لوصول ما هو عندالمدرک آفة و شر»[9] یعنی: لذت یک نوع رسیدن و ادراک است که از رسیدن به چیزی که برای ادراک‌کننده کمال و خیر است، از آن جهت که کمال و خیر است، حاصل می‌گردد. و درد یک نوع ادراک و رسیدن به چیزی که نسبت به مدرک زیان‌آور و شر است، پیدا می‌شود.

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، میان لذت و کمال و خیر رابطه‌ای وجود دارد. امام سجاد (ع) می‌فرماید: «الهی من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا»[10] کسی که مزة محبت خدا را چشید و از آن لذت برد، به دنبال بدیل و جایگزینی نخواهد رفت. یعنی رسیدن به محبت خدا، ملازم با لذتی است که بالاترین لذت‌ها است.

همچنین در مناجات دیگری، ضمن بیان احوال مؤمنانی که به کمال و لقای پروردگار رسیده‌اند، می‌فرماید: «واستقر بادراک السُؤلِ و نَیل المَأمولِ قرارُهم»[11]. دو لفظ «ادراک» و «نیل» همان الفاظی است که ابن‌سینا در تعریف لذت از آن استفاده کرده است. «درک سُؤل» به معنای رسیدن و نائل شدن به مطلوب است و با «نیل مأمول» که رسیدن به آرزوست، ملازمت و همراهی دارد. و این چیزی جز همان رسیدن به کمال و غایت و مقصود نیست.

بنابراین، کمال ملازم با لذت است اما توجه شود که کمال‌ها در انسان متنوع و گسترده است. تعیین تقدم و تأخر کمال‌ها نسبت به هم بسیار مهم است؛ تا کمالی مانع وصول و نیل به کمال دیگر نگردد. ابن سینا در تعریف خیر می‌گوید:

«وکل خیر بالقیاس الی شیء فهو الکمال الذی یختص به و ینحوه باستعداده الاول و کل لذة فانها تتعلق بامرین: بکمال خیری و بادراک له من حیث هو کذلک».[12]

یعنی، خیر هر قوه عبارت است از کمالی که به آن اختصاص دارد و به حسب استعداد اولی و فطری آن را می‌جوید. و هر لذتی به دو چیز بستگی دارد: یکی واقعیت کمالی که خیر آن شیء در آن باشد و دیگر، ادراک کردن آن کمال خیری به صفت کمال خیری.

با توجه به این توضیحات، نسبت خیر و کمال و لذت، روشن می‌شود. البته خیر و شر به نسبت فرق می‌کنند، یعنی، ممکن است چیزی برای یک قوه خیر باشد و برای قوة دیگر نباشد. در نتیجه، لذت هر قوه با لذت قوة دیگر فرق می‌کند. پس باید خیر و کمال هر قوه از قوای وجود انسان معلوم شود و تقدم و تأخر آنها معلوم گردد. به همین جهت است که باید وجود انسان را به مثابه یک درخت، مورد بررسی قرار داد، تقدم و تأخر مراتب وجود او را معین کرد و برترین مرتبة وجود و کمالات وی را شناخت و رسیدن به آن را- که حتماً بالاترین بهجت و لذت را هم دارد- مقصود اصلی قرار داد.

استاد شهید مطهری می‌فرماید:

«اینکه حکماء قدیم گفته‌اند لذت بر دو قسم است، حسی و غیرحسی (باطنی)، از آن جهت است که نوع ادراک را بر دو قسم دانسته‌اند: قوای ادراکی حسی ظاهری و قوای ادراکی حسی باطنی. زیرا چنان‌که سابقاً هم اشاره شد و بعداً نیز خواهد آمد لذت، نوعی از ادراک است. پس به همان دلیل که ادراک بر دو قسم است، لذت نیز بر دو قسم است. و از همین‌جا توضیح دوم نیز معلوم گشت؛ زیرا به همان دلیلی که حکما گفته‌اند که ادراکات باطنی بر دو قسم است: عقلی و غیرعقلی، لذات باطنی نیز بر دو قسم است: عقلی و غیرعقلی.

یک مطلب باقی مانده و آن اینکه به چه دلیل لذات عقلی از لذات باطنی غیرعقلی قوی‌تر است؟

جواب این است: به همان ملاک که لذات باطنی غیرعقلی از لذات حسی قوی‌تر است، لذات عقلی از غیرعقلی قوی‌تر است، زیرا قوت و شدت لذات و الم تابع قوت و شدت ادراک است و در محل خود ثابت شده که ادراکات عقلی از ادراکات غیرعقلی قوی‌تر است. لذات عقلی عبارت است از لذاتی که از تصور مجردات کامل پیدا می‌شود. ادراکات علمی چون ادراکات کلی است، از این قبیل است. بنابراین، لذاتی که علماً از ادراک قوانین کلی می‌برند، لذت عقلی است و همچنین لذتی که عباد و عرفا از خلوت و حضور می‌برند از نوع لذات عقلی است».

براساس این تحلیل، بالاترین ادراک و وصول که بالاترین لذت و بهجت را دارد، ادراک قرب حق تعالی است که هر انسانی بالفطره طالب آن است و به همین جهت، این وصول باید مقصود اصلی انسان باشد.

5. این شعر که از شیخ اجل سعدی است، هم حکایتگر روح بی‌نهایت‌طلب انسان و هم توصیف ذات بی‌نهایت خدای متعال است:

همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی          که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد            دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن          تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

نظری به دوستان کن که هزاربار از آن بِه           که تحیتی نویسی و هَدیّتی فرستی

دل دردمند ما را که اسیر تست یارا                به وصال مرهمی نِه، چو به انتظار خستی

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا[13]            تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را              تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری                که چو قبله‌ایت باشد بِه از آنکه خودپرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد           چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

گله از فراق یاران و جفای روزگاران          نه طریق توست سعدی، کم خویش‌گیرورستی

6. خداوند محبوب نهایی و مقصد اصلی

روح را توحید الله خوش‌تر است               غیر ظاهر دست و پای دیگر است

هر که دید الله را، اللهی است              هر که دید آن بحر را، آن ماهی است

این جهان، دریا و تن، ماهی و روح   

 

ارزشیابی از میزان یادگیری:

محورهای اصلی ارزشیابی همان اهداف اصلی درس و محور های اساسی درس که در آغاز بیان شد می باشد.

 

د) منابع

1. انسان کامل، استاد شهید مطهری

2. فطرت، استاد شهید مطهری

4. فطرت در قرآن، عبدالله جوادی‌آملی، مرکز نشر اسراء

5. سرشت انسان، علی شیروانی، نهاد نمایندگی رهبری

6. ده نکته از معرفة النفس، اصغر طاهرزاده، لب‌المیزان

7. انسان و خلافت الهی، محمد شجاعی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا

8. تکامل اجتماعی انسان، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا

9. جوان و انتخاب بزرگ در زندگی، اصغر طاهرزاده، لب‌المیزان

10. خدا و خلقت من چرا؟، محسن عباسی، نشر و پژوهش معناگرا

11. خودشناسی برای خودسازی، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسة امام خمینی

12. فطرت و دین، علی ربانی، مؤسسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر

13. کمالات وجودی انسان، محمد شجاعی، مؤسسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درس دوم: پر پرواز

الف) اهداف

1. هدف کلی: آشنایی با ویژگی‌های انسان و تأثیر آن ویژگی‌ها در سرنوشت و توجه و تلاش برای بهره گیری ازآنها در مسیر عبودیت س

2. اهداف آموزشی:

v      شناخت فضیلت‌ها و اوصاف انسان در قرآن کریم

v      تبیین سرمایه‌های رشد و عوامل سقوط در وجود انسان

v      درک ضرورت خودشناسی و تأثیر آن در برنامه‌ریزی زندگی

 

ب) محورهای اصلی درس

1.خودشناسی ، سودمندترین دانش ها در مسیر عبودیت است.

2. براساس شواهد ، خداوند متعال برای انسان در در نظام هستی جایگاه ویژه ای قائل شده است.

3.مهمترین سرمایه های انسان در مسیر عبودیت ، قدرت انتخاب و تعقل ، شناخت خیر و گرایش به آن و شناخت شر و بیزاری از آن ، وجدان و وجود پیامبران و پیشوایان است .

4.میان سرمایه های انسان و هدف او تناسب وجود دارد.

5. موانع رسیدن به عبودیت عبارت است از شیطان و نفس اماره.

6.شیطان راه های محدودی برای نفوذ در انسان دارد .

7. شیطان راه های متعددی برای فریب اسان دارد.

8. شیطان بر انسان تسلط ندارد.

9. راه مبارزه با شیطان نماز است.

 

 

 

ج. پیش دانسته ها

 

دانش‌آموزان باید با مفاهیمی چون منزلت، کرامت، ویژگی‌های یک موجود مادی و جسمانی و رؤیا آشنا باشند؛ در غیر این‌صورت، توضیحات لازم را در این زمینه ارائه دهند.

مباحث انسان‌شناسی به این دلیل مطرح می‌شوند که بتوانیم نوع خاص معاد انسان را بهتر دریابیم و دیگر در بحث معاد به ذکر برخی ویژگی‌های انسان. این امر سبب می‌شود که این دو درس انسان‌شناسی، هم با جهان‌شناسی و هم با معادشناسی، ارتباط پیدا کند و لذا جنبة کاربردی آن برای دانش‌آموز روشن‌تر شود.

 

 

د) اجزای تدریس

این درس مشتمل بر اجزای زیر است:

1. تبیین ضرورت شناخت خود:

دبیر محترم با استفاده از مقدمة درس و سیری که انسان در پیش دارد و نیز با بهره گرفتن از احادیث و اشعار، انگیزة دانش‌آموزان برای خودشناسی را تقویت می‌کند.

توجه کنیم که خودشناسی بر دو قسم است:

اول، خودشناسی به معنای انسان‌شناسی. یعنی هرکس ویژگی‌های انسانی خود را بشناسد و بداند که به عنوان نوع انسان دارای چه خصوصیاتی است.

این خصوصیات، مشترک در افراد انسان‌ها است و اختصاص به فرد خاصی ندارد.

دوم، خودشناسی به معنای اینکه هرکس خصوصیات روحی و روانی و نقطه‌ضعف‌ها و قوت‌های خود را بشناسد تا بتواند برای خود برنامه ریزی کند.

مقصود از خودشناسی در این درس، معنای اول است که به معنای انسان‌شناسی نیز هست. این شناخت، هرقدر عمیق‌تر و جدی‌تر باشد، هدف‌گذاری فرد در زندگی بنیادی‌تر و درست‌تر خواهد بود.

2. تبیین سرمایه‌های انسان:

تبیین و توضیح هریک از سرمایه‌های وجودی انسان با یک فعالیت، همراه است. بنابراین، خوب است که ابتدا دبیر توضیحی دربارة هر ویژگی بدهد، سپس به دانش‌آموزان فرصت دهد که نام مناسبی برای آن ویژگی انتخاب نمایند.

تذکر اول: در هنگام توضیح هر ویژگی، دبیر باید به گونه‌ای عمل کند که نام آن را در لابه‌لای جملات خود بر زبان نیاورد تا دانش‌اموزان، خود به آن نام برسند.

تذکر دوم: معمولاً دانش‌آموزان، نام‌های مشابه و نزدیک به هم خواهند گفت. بهتر است دبیر به آن نامی بیشتر توجه کند که در عین مرتبط بودن با متن، که نتیجة تفکر خود دانش‌اموز باشد و از کتاب‌های کمک آموزشی گرفته نشده است.

اینک ویژگی‌ها:

قبل از پرداختن به ویژگی‌ها، جایگاه انسان در نظام خلقت و تفاوت او با سایر موجودات ارائه شده است. این محتوا براساس عبارات «وَلَقَدْکَرَّمْنابَنی‏آدَم» و «وَفَضَّلْناهُمْ عَلى‏کَثیرٍمِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» از آیة 70 سورة اِسراء تبیین شده است.

ویژگی اول، قدرت عقل و تفکر است که سبب می‌شود انسان بتواند راه درست را از راه غلط تشخیص دهد و به حقایق پی ببرد.

ویژگی دوم، قدرت اختیار و انتخاب است. این قدرت است که سبب می‌شود انسان مسئول اعمال خودش باشد و عواقب کارهای خود را، هم در دنیا و هم در آخرت بر دوش بگیرد. در آیة سوم سورة انسان به این ویژگی اشاره شده است. خداوند در این ایه می‌فرماید که ما راه رستگاری و سعادت را به انسان نشان می‌دهیم. این خود انسان است که می‌تواند شاکر باشد و این راه را بپذیرد و به خوشبختی برسد و می‌تواند ناسپاس باشد و کفران نعمت کند و از راه حق سرپیچی نماید و به شقاوت برسد.

ویژگی سوم، گرایش انسان به خیر و نیکی است. هر انسانی عدالت، شجاعت، ایثار و ... را دوست دارد و از ظلم، زبونی، بخل و مانند آنها، بیزار است. یعنی انسان فطرتاً به فضیلت‌های اخلاقی گرایش دارد و از رذایل اخلاقی متنفر است.

قرآن کریم به این ویژگی در ایات 7 و 8 سورة شمس اشاره کرده است. مطابق با این آیه، خداوند فجور و تقوا را به انسان الهام کرده است. یعنی هر انسانی در درون خود درمی‌یابد که زشتی و گناه چیست و تقوا چگونه است. مقصود از این ایه، ان نیست که خداوند هم استعداد زشتی به انسان داده و هم استعداد خوبی و در نتیجه، هم گرایش به خوبی داشته باشد و هم گرایش به بدی. مقصود آیه آن است که انسان زشتی و زیبایی و بدی و خوبی را درک می‌کند و چون می‌داند که چه چیزی بد است، گرایش به آن ندارد.

ویژگی چهارم، داشتن وجدان است. نفس انسان، از آن حیث که گناه و تقوا را درک می‌کند، «نفس لوامه» نام دارد. این نام به خاطر آن است که وقتی انسان گناهی مرتکب می‌شود، خودش، خودش را سرزنش می‌کند و از ارتکاب گناه پشیمان می‌شود.

ویژگی پنجم، برای حرکت انسان به سوی رشد و رستگاری، هدایت الهی و امدادهای اوست که به کمک انسان می‌آید و از انسان دستگیری می‌کند و با نیرویی مضاعف او را به پیش می‌برد.

هدایت الهی به صورت ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی و ائمة معصومین است که آنان مردم را انذار می‌کنند و بشارت می‌دهند و با روش‌های مناسب به تبلیغ دین می‌پردازند.

علاوه بر این، هدایت الهی که برای همة انسان‌ها است، هر کس در مسیر حق قرار بگیرد و در راه خدا تلاش و جهاد نماید و برای رضایت او استقامت و پایداری کند، از امدادهای غیبی او برخوردار می‌شود، در جاهایی که خود انسان پیش‌بینی نمی‌کند به موفقیت‌های بزرگ و درهای به ظاهر بسته به روی او باز می‌شود.

3. تبیین موانع رسیدن به هدف:

پس از مشخص کردن سرمایه‌های رشد و کمال در انسان و انجام فعالیت‌های آن، نوبت به تعیین عوامل سقوط و گناه می‌شود. در اینجا نیز دو عامل مشخص شده است: یک عامل درونی و یک عامل بیرونی.

اولین عامل، نفس امّاره است. نفس اماره، آن جنبه‌ای از نفس است که ما را دعوت به لذت‌های مادی می‌کند و آتش هوس را در انسان تقویت می‌کند و به سمت لهو و لعب می‌کشاند و این تحریک به گونه‌ای است که اگر انسان نتوانست از راه مشروع و صحیح به آن لذت‌های مادی برسد، وادار می‌شود که از طریق غیرمشروع و گناه به آنها برسد.

در واقع، انسان ابتدائاً و مستقیم گناه را نمی‌خواهد و به سوی گناه که عبارت از دروغ، ظلم، تجاوز به اموال و ناموس دیگران و مانند آنها است، نمی‌رود. بلکه نفس اماره و هوس، او را دعوت به لذت‌های مادی مانند لذت جنسی، لذت غذا، پول، ثروت و قدرت می‌کند. انسانی که همة توجهش این لذت‌ها شد و به افراط‌کاری در این لذت‌ها پرداخت، چون می‌بیند از راه مشروع و درست نمی‌تواند پاسخگوی هوس خود باشد، به دروغ، ظلم و تجاوز رو می‌آورد تا به ارضای هوس خود بپردازد.

تذکر 1: این بحث با بحث اهداف اصلی و فرعی در درس اول ارتباط دارد. در آنجا بیان شد که اهداف دنیایی که همان لذت‌ها و امور مادی دنیا هستند، در صورتی که به عنوان هدف فرعی انتخاب شوند نه‌تنها بد نیستند، بلکه لازم و ضروری هستند و به ما در رسیدن به هدف‌های اصلی کمک می‌کنند. اما کسی اهداف مادی دنیا را به عنوان هدف اصلی برمی‌گزیند، همان کسی است که به دنبال هوس خود رفته و نسبت به اهداف اصلی و پایان‌ناپذیر بی‌توجه است و آن اهداف را فدای این اهداف کرده است. به همین جهت، ظلم می‌کند تا به مال برسد، به حقوق دیگران توجه می‌کند تا به لذت جنسی برسد و سایر گناهان را مرتکب می‌شود تا به هوس‌های خود برسد.

انسان مؤمن  و دیندار که تابع برنامه‌های الهی است، به لذت‌های مادی، آن اندازه توجه می‌کند که بتواند زندگی سالمی داشته باشد و در این زندگی سالم به عبادت خداوند و کسب فضایل و صفات نیک بپردازد و به سعادت جاوید برسد.

آیة 16 سورة ق، به این نفس وسوسه‌گر اشاره می کند. اصطلاح «نفس اماره» از آیة 53 سورة یوسف گرفته شده است. در این آیه، حضرت یوسف (ع) می‌فرماید:

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏            من خود را تبرئه نمی‌کنم

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ     که نفس آدمی بسیار به بدی فرمان می‌دهد

إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی         مگر آنکه پروردگارم رحمت آورد

إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیم‏          همانا پروردگارم آمرزگار و مهربان است

در این آیه، حضرت یوسف (ع) با فروتنی و تواضع از نفس انسان خبر می‌دهد، نفسی که فرمان‌دهنده و دعوت‌کننده به بدی است. از این‌رو، آن را «نفس اماره به بدی» نام داده‌اند و به صورت خلاصه، «نفس اماره» می‌گویند.

عامل دوم، که عامل بیرونی است، شیطان است. آیات 168 و 169 سورة بقره، کار شیطان و نقش او در گمراهی انسان را توضیح می‌دهد.

در این آیات، خداوند از انسان می‌خواهد از وسوسه‌های شیطان پیروی نکند. زیرا او دشمن انسان است و این دشمنی را اعلام کرده است. در داستان خلقت حضرت آدم (ع) و سجدة فرشتگان برای انسان، آمده است که شیطان که در مقام فرشتگان و در جمع آنان قرار گرفته بود، استکبار ورزیده و سجده نکرد و از درگاه خداوند رانده شد و سوگند یاد کرد که از هر دو طرف، وارد شود و انسان را گمراه کند و گرفتار عذاب نماید و با خودش به آتش درآورد.

تذکر 2: ما باید بتوانیم دشمنی شیطان و کینة او نسبت به انسان را برای دانش‌آموزان به صورت جدی مطرح کنیم تا او قطعاً خطر شیطان را دریابد و نسبت به کارها و وسوسه‌های او واهمه داشته باشد و در مقابل وسوسه‌های او ایستادگی کند.

همچنین باید نشان دهیم که شیطان هیچ اختیاری نسبت به انسان ندارد و کارش فقط وسوسه‌گری است. این وسوسه، اختیار و مسئولیت انسان را از بین نمی‌برد. وسوسة شیطان گاهی در قالب وسوسه‌های یک دوست بد، جلوه می‌کند. یعنی آن دوست بد، واسطة شیطان می‌شود و به سراغ ما می‌آید.

راه درونی وسوسة شیطان، همین نفس اماره است. همین نفسی که ما را تحریک می‌کند تا برای رسیدن به لذت‌های مادی به راه مشروع و درست قناعت نورزیم و از راه گناه و نامشروع وارد شویم. بنابراین، اگر ما بتوانیم نفس اماره را کنترل کنیم، می‌توانیم مانع ورود شیطان به درون خود شویم.

تذکر 3: یکی از جریان‌های منحرف فرهنگی و اعتقادی که در دنیا شیوع پیدا کرده، جریان شیطان‌پرستی است. عامل اصلی زمینة رشد چنین اندیشه‌ای، خود ماهیت تمدن جدید است که به علت قرابت آن در بسیاری از محورها با اندیشه‌های شیطانی و غیرالهی، فرصت رشد این جریان را فراهم کرده است. اگر ما در داستان هبوط حضرت آدم (ع) به زمین دنیا دقت کنیم و آن را با شرایط عصر جدید تطبیق دهیم، می‌توانیم این قرابت را بیابیم که در اینجا مجال گفتن آن نیست.

همین قدر اشاره می‌کنیم که قرآن کریم توضیح می‌دهد که هدف پشت پرده شیطان از ترغیب آدم و حوا برای خوردن ممنوعه، پدیدار شدن شرمگاه و بدی‌های جنسیتی آنها و در یک کلام، برهنگی بود تا بدین وسیله زمینة فساد آنها را فراهم کند. اما آدم و حوا که دارای عفاف فطری بودند، همین که برهنگی خود را یافتند، با برگ و شاخ درختان جنگل خود را پوشاندند و از فساد رهایی یافتند.

خداوند پس از نقل این داستان با جملاتی مؤثر و تنذیری به بنی‌آدم هشدار می‌دهد که شیطان شما را نفریبد و به برهنگی نکشاند و در فساد غوطه‌ور نکند. اگر بخواهیم یکی از ویژگی‌های فرهنگی عصر جدید را بیان کنیم که آن را از تمام دوران‌های گذشته متمایز کند، ویژگی «برهنگی» است و این از قرابت‌های فرهنگی عصر جدید با فرهنگ شیطانی است.

اینکه چگونه برخی از انسان‌ها کارشان در انحراف و فساد به جایی می‌رسد که دشمن حقیقی خود را می‌پرستند و شیطان‌پرستی شکل می‌گیرد، نیازمند تحلیل و بررسی است و این تحلیل فقط با استناد به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) بزرگوار امکان‌پذیر است.

دبیران محترم، بدون اینکه بخواهند به جریان‌های شیطان‌پرستی در کلاس اشاره کنند، باید دشمنی شیطان با بنی‌آدم را با زبان مناسب و تحلیل درست برجسته کنند تا دانش‌آموزان، کینة درونی خود را نسبت به شیطان و شیطان‌صفتی حفظ نمایند.

4. تبیین راز رانده شدن شیطان:

این متن برای توجه بیشتر دانش‌آموزان نسبت به محبت و دوستی خدا با انسان و دشمنی با اوست و به سرزنش‌هایی که فریب دشمن را خورده‌اند و مطیع او شده‌اند، می‌پردازد. اینان به جای دشمنی با شیطان که دشمن حقیقی است، دوستی با او را برگزیده‌اند و به جای دوستی با خداوند که دوست واقعی اوست، دشمنی با او را با پیش گرفته‌اند. در پایان، راه حلی از جانب امام زمان (ع) برای مقابله با شیطان ارائه شده است.

 

دانستنی‌های ضروری معلم

1 با توجه به اینکه در این درس، مفاهیم اساسی انسان‌شناسی آمده است و ممکن است دانش‌آموزان دربارة آن سؤال کنند، دبیر محترم باید دربارة آنها اطلاعات کافی داشته باشد. این مفاهیم، بیشتر در آیات شریفة قرآن کریم آمده‌اند و با مراجعه به تفاسیر معتبر، می‌توان اطلاعات لازم را دربارة آنها کسب کرد. مفاهیم یاد شده عبارت‌اند از:

1. مقام خلیفة اللهی

2. فساد و خونریزی که ملائکه به انسان نسبت می‌دهند.

3. تعلیم اسماء به انسان و متعلق اسماء (مسمای اسماء)

4. کرامت انسان بر کثیری از موجودات

5. درک خیر و شر و زشتی و زیبایی

6. روح الهی و مقصود از نسبت روح به خدا

7. حقیقت روح و نسبت آن با نفس و مراتب نفس

8. نسبت روح با مباحث ژنتیک در ثبت اطلاعات ذهنی

9. نظر مکاتب مختلف دربارة انسان

10. حقیقت «خود» و نسبت آن با «روح»

11. ویژگی‌های تجرد و غیرمادی بودن

12. رؤیا و خواب و چگونگی آن از جنبة روان‌شناسی.

برای کسب اطلاع در این باره، به کتاب‌ها و تفاسیری که در بخش منابع آمده است، مراجعه کنید.

 

2. ضرورت خودشناسی: امام علی (ع)  می فرماید:

«رحم الله امرء اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم این و فی این و الی این». هم چنین می فرماید:

«در شگفتم از کسی که چیزی را گم می‌کند و در جست‌وجویش برمی‌آید اما خود را گم کرده و در پی یافتن آن نیست (غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص340).

3. دربارة ارزش انسان: امام علی (ع) می فرماید:

اتزعم انک جرم صغیر            و فیک انطوی العالم الاکبر

4. دربارة علم و ارزش علم در انسان:

جان نباشد جز «خبر» در آزمون            هرکه را افزون «خبر»، جانش فزون

جان ما از جان حیوان بیشتر              از چه؟ زان رو که فزون دارد خبر

وز مَلَک جان خداوندان دل             باشد افزون تو تجبر را بهل

زان سبب، ادم بود مسجودشان          جان او افزون‌تر است از بودشان

ور نه بهتر را سجود دون‌تری          امر کردن هیچ نبود در خوری

âââ

جان چون افزون شد، گذشت از انتها        شد مطیعش جان جمله چیزها

جان چه باشد، با خبر از خیر و شر            شاد از احسان و گریان از ضرر

چون سِر و ماهیت جان مخبر است            هر که او «آگاه‌تر» «باجان‌تر» است

اقتضای جان چو ای دل آگهی است           هر که آگه‌تر بُوَد، جانش قوی است

روح را تأثیر آگاهی بُوَد                 هر که را این پیش، اللهی بود

چون جهانِ جان سراسر آگهی است            هر که بی جان است، از دانش تهی است

                                       مثنوی معنوی، مولوی

5. دربارة ارزش انسان:

که ای بلندنظر شاه‌باز سدره‌نشین          نشیمن تو نه این کنج محنت‌آباد است

تو را ز کنگرة عرش می‌زنند صفیر          ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌ست

                                            حافظ

ای مرغ چمن از این قفس بیرون شو         فردوس تو را می‌طلبد مفتون شو

طاووسی و از دیار یار آمده‌ای            یادآور روی دوست شو، مجنون شو

                

                      دیوان امام خمینی (ره)

 

 

6.اصلاح برخی اشتباهات احتمالی دانش‌آموزان

- نقش شیطان در گمراهی انسان، می تواند زمینة این اشتباه را که شیطان، انسان‌ها را مجبور به انجام دادن کار بد می‌کند و اگر شیطان نبود، انسان به گناه کشیده نمی‌شد؛ لذا این توضیح ضروری است که شیطان به هیچ‌وجه نقش فاعلیت را در وجود ما ندارد. او صرفاً تشویق‌کننده و وسوسه‌گر به گناه است، نه اجبارکننده.

علاوه بر این، نظام خلقت انسان به گونه‌ای است که اقتضائات گرایش به خوبی در وجود او بسیار فراوان‌تر و بیشتر است؛ در مقابل نفس اماره و شیطان که دعوت‌کننده به شر هستند، عقل، وجدان اخلاقی و فطرت خداگرایی و کمال‌گرایی، آمدن انبیا و حتی الهام‌ها و امدادهای غیبی، دعوت‌کننده‌های درونی و بیرونی انسان به خیر و خوبی هستند.

اطلاعات زیر نیز در بخش‌های مختلف این درس قابل استفاده‌اند.

- مبارزه با نفس اماره؛ رسول خدا (ص) فرموده است:

ان اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.

هرکه مُرد اندر تن او نفس گبر            مرد را فرمان برد خورشید و ابر

نفس خود را کُش، جهانی زنده کن           خواجه‌ای کشته است او را بنده کن

نفس، هر دم در درونت در کمین            از همه مردم، بتر در مکر و کین

دشمنی داری چنین در سرّ خویش         مانع عقل است و خصم جان و کیش

دشمن راه خدا را خواردار                دزد را منبر منه، بردار دار

                                            مولوی

سعدی در ابتدای باب هفتم بوستان، ضمن تمثیلی زیبا، عمل نفس اماره را چنین توصیف می‌کند:

تو با دشمن نفس هم‌خانه‌ای            چه در بند پیکار بیگانه‌ای؟

عنان باز پیچانِ نفس از حرام         به مردی ز رستم گذشتند و سام

وجود تو شهری است پر نیک و بد           تو سلطان و دستور دانا، خرد

رضا و ورع، نیکنامان حرّ                 هوا و هوس، رهزن و کیسه‌بُر

چو سلطان عنایت کند با بدان         کجا ماند آسایش بخردان؟

تو را شهوت و حرص و کین و حسد       چو خون در رگان‌اند و جان در جسد

هوا و هوس را نماند ستیز                چو بینند سرپنجة عقل تیز

رئیسی که دشمن سیاست نکرد           هم از دست دشمن ریاست نکرد

 

د) منابع

1. انسان کامل، استاد شهید مطهری

2. فطرت، استاد شهید مطهری

4. فطرت در قرآن، عبدالله جوادی‌آملی، مرکز نشر اسراء

5. سرشت انسان، علی شیروانی، نهاد نمایندگی رهبری

6. ده نکته از معرفة النفس، اصغر طاهرزاده، لب‌المیزان

7. انسان و خلافت الهی، محمد شجاعی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا

8. تکامل اجتماعی انسان، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا

9. جوان و انتخاب بزرگ در زندگی، اصغر طاهرزاده، لب‌المیزان

10. خدا و خلقت من چرا؟، محسن عباسی، نشر و پژوهش معناگرا

11. خودشناسی برای خودسازی، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسة امام خمینی

12. فطرت و دین، علی ربانی، مؤسسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر

13. کمالات وجودی انسان، محمد شجاعی، مؤسسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر

14. انسان در قرآن، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا (برای معلم و دانش‌آموز)

15. المراقبات، میرزا جوادآقا ملکی (برای معلم)

16. مقالة اصالت روح در مقالات فلسفی، ج 1،  استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا (برای معلم)

17. تکامل زیستی و آیات آفرینش، ابراهیم کلانتری، کانون اندیشة جوان (برای معلم و دانش‌آموز)

18. فلسفة خلقت انسان، عبداله نصری، کانون اندیشة جوان (برای معلم و دانش‌آموز)

درس سوم

خود حقیقی

الف) اهداف

1.     هدف کلی: شناخت بُعد غیرمادی وجود انسان به عنوان خود حقیقی

2.     اهداف آموزشی:

-         آشنایی با دوبُعدی بودن وجود انسان

-         درک این حقیقت که بُعد غیرمادی وجود انسان اصالت دارد و از بُعد مادی برتر است.

ب) محورهای اصلی درس

1.انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است

2. وجود ویژگی‌های خاص انسانی به علت حقیقت روح در انسان است.

3. روح، امری غیرمادی است که با دلایلی چون ثابت بودن «من» و نیز خواب و رویا قابل اثبات است.

ج) اجزای تدریس

تدریس این درس، دارای اجزای زیر است:

1. تبیین دلیل اول بر بُعد روحی:

پس از اینکه مشخص شد از نظر قرآن، انسان دارای دو بُعد است، لازم است که وجود هر دو بُعد ثابت شود. بُعد اول که بُعد جسمانی است، برای ما محسوس و روشن است و نیازی به اثبات ندارد. به همین جهت دانشمندان، برای اثبات وجود روح در انسان‌ها دلیل می‌آورند و چون این بُعد، یک بُعد دیگر است، باید غیرجسمانی بودن آن را اثبات نمایند.

از این‌رو، در کتاب‌های فلسفی و معرفت‌النفس، به ذکر این دلایل می‌پردازند. از مهم‌ترین دلایل غیرمادی بودن روح، وجود علم و معرفت در انسان است. در آن کتاب‌ها توضیح می‌دهند که علم ویژگی‌های ماده مانند تغییر و تحول، تقسیم‌پذیری و تجزیه‌پذیری را ندارد و ظرف و محل آن, یعنی روح نیز این خواص را ندارد.

در کتاب درسی، متناسب با توانایی دانش‌آموزان، دو دلیل آورده شده است. دلیل اول، ثبات و باقی بودن «خود» در طول زمان است. دلیل دوم وجود رؤیاهای صادقانه برای افراد است. بنابر دلیل اول، یکی از ویژگی‌های جسم که تحول‌پذیری است، از روح سلب می‌شود و بنابر دلیل دوم، یکی دیگر از ویژگی‌های آن، که زمانی بودن است، سلب می‌شود.

تذکر: در دلیل اول که از ثابت بودن «من» یا «خود» سخن می‌گوییم، ممکن است کسی این اشکال را وارد کند که درست است همة مواد بدن پس از مدتی تغییر می‌کند، اما چون این تغییر یک‌باره انجام نمی‌شود و به تدریج جایگزین می‌شود، ما همواره این بدن را همان بدن قبلی می‌بینیم؛ مانند ساختمانی که به تدریج تعمیر می‌شود و خیلی از قسمت‌های آن تعویض می‌شود، اما هرکس از کنار آن ساختمان می‌گذرد، این خانه را همان خانة قبل فرض می‌کند و می‌گوید این همان خانه‌ای است که مثلاً چند سال پیش محل سکونت فلان شخص بوده است.

در پاسخ باید توضیح دهیم که همین بیان، دلیل بر آن است که واقعاً بدن تغییر کرده و ما می‌پنداریم که ثابت بوده است و هدف ما هم نشان دادن این واقعیت است که بدن تغییر کرده و چیز ثابتی نداریم و همچنین از همین اشکال، متوجه می‌شویم که یک حقیقت ثابتی در انسان بوده است که همراه تحولات بدن بوده و هم بدن گذشته را درک کرده و هم بدن جدید را و چون بدن جدید شبیه بدن قبل است، آن را ثابت پنداشته است و آن همان ذهن و اندیشة ماست که مربوط به روح ما است.

2. انجام فعالیت بررسی:

دانش‌آموزان، براساس توضیحات معلم و آنچه که در کتاب آمده است، به سؤال طرح شده در فعالیت استدلال، پاسخ می‌دهند. دبیر، برخی از پاسخ‌ها را می‌شنود و در صورت ضرورت، توضیحات تکمیلی را ارائه می‌دهد.

با توجه به توضیحات درس، چون حقیقت وجود ما یعنی «خود حقیقی ما» هیچ‌گاه به چیز دیگری تبدیل نمی‌شود و ما از ابتدای زندگی تا زمان مرگ همان خودمان هستیم، این عدم تغییر و ثبات، نشان‌دهندة آن است که این خود حقیقی از جنس ماده نیست, زیرا تغیر و تبدیل از ویژگی های ماده است.

3. تبیین دلیل دوم:

در دلیل دوم، از موضوع خواب و به خصوص رؤیاهای صادقه استفاده شده است. زیرا در این قبیل رؤیاهاست که انسان، در حالی که خواب است، واقعه‌ای از زمان آینده را می‌بیند. این دیدن، نشان می‌دهد که فرد خواب‌بیننده درعین‌حال که در زمان «الف» است، توانسته در عالم خواب در زمان «ب» هم باشد. در حالی که این، برای جسم نشدنی است که در آنِ واحد هم در زمان «الف» باشد و هم در زمان «ب».

البته توجه داشته باشیم که همة رؤیاهای ما، چه صادقه و چه غیرصادقه، مربوط به روح است، ولی ما از رؤیاهای صادقه می‌توانیم به خوبی استفاده کنیم و غیرمادی بودن آنها را ثابت کنیم.

4. انجام فعالیت بررسی:

با توجه به توضیحات درس، دانش‌آموزان باید توضیح دهند که هر موجود جسمانی، در زمان خاص و در مکان خاص قرار دارد و در یک زمان نمی‌تواند در دو مکان باشد و نیز نمی‌تواند در دو زمان قرار بگیرد. اما در رؤیای صادقه می‌بینیم که یک شخص که مثلاً در زمان «الف» است، خوابی می‌بیند که نشان می‌دهد او در همین زمان «الف»، به زمان «ب» که متعلق به آینده است,رفته و این عمل از عهدة جسم ساخته نیست، پس مربوط به بُعد روحی است.

د) ارزشیابی از میزان یادگیری

در این درس باید موارد زیر مورد ارزشیابی قرار گیرد:

- قرائت آیات ابتدای درس

- تبیین دلیل اول بر غیرمادی بودن روح انسان

- انجام فعالیت بررسی

- تبیین دلیل دوم بر غیرمادی بودن روح انسان

- انجام فعالیت بررسی

- مشارکت و همکاری در تدریس

ه)دانستنی‌های ضروری و اطلاعات مورد نیاز معلم

تفاوت بین «روح» و «نفس» در قرآن چیست؟

واژه هاى «روح» و «نفس» در موارد مختلف، کاربردها و معانى متفاوتى دارند. استعمال این واژه ها در قرآن، روایات، محاورات عرفى و اخلاق و فلسفه، مخصوصاً اخلاق و فلسفه اسلامى با یکدیگر تفاوت دارد. در محاورات عرفى، معمولاً از واژه «روح» استفاده مى‌شود و «نفس» استعمال چندانى ندارد.

در فلسفه اسلامى، روح و نفس تقریباً به صورت مترادف به کار مى‌روند و گاهى «روح» را فقط در مورد «روح بخارى» استعمال مى‌کنند و «نفس» را واجد روح بخارى و یا مراتب بالاتر از آن، مرحله عقلانى، هم مى‌دانند. کاربرد واژه «نفس» در فلسفه، شایع‌تر از «روح» است، جز در مورد روح بخارى.

دانشمندان اخلاق، «نفس» را معمولاً در مقابل «عقل» به کار مى‌برند؛ یعنى مفهوم «نفس» در مباحث اخلاق اسلامى، ارزش منفى دارد؛ مثلاً مى‌گویند: «همیشه بین عقل و نفس انسان جنگ و درگیرى است.» معمولاً گرایشهاى پست حیوانى را به «نفس» و گرایشهاى ارزشمند را به «عقل» نسبت مى‌دهند و معتقدند که در درون انسان بین این دو تضاد است، در حالى که نفس در فلسفه، اصلا به این معنا نیست، بار ارزشى ندارد و درست به جاى «روح» به کار مى‌رود. از آنجا که هر کسى از واژه «نفس» نوعى تلقى و سابقه ذهنى دارد، وقتى که این کلمه را در قرآن هم مى‌بیند، با همان طرز تفکر خود به آن مى‌نگرد؛ مثلاً اگر فیلسوفى با کلمه «نفس» در قرآن مواجه شود، قبل از هر چیز، معناى فلسفى آن به ذهنش مى‌رسد سایر دانشمندان نیز به همین قیاسند.

 به نظر بنده، واژه «نفس» در قرآن، به معناى عرفى آن استعمال شده است و ما نفس را در فارسى به معناى قرآنى آن به کار نمى‌بریم. واژه نفس در قرآن به معناى «شخص» است؛ مثلاً اگر ما بخواهیم در فارسى بگوییم که همه انسانها از یک «شخص» آفریده شده اند، از «نفس» استفاده نمى‌کنیم و نمى‌گوییم انسانها از یک «نفس» آفریده شده اند؛ اما قرآن مى‌فرماید: «خلقکم من نفس واحده» شما را از یک نفس آفرید. پس «نفس» در اینجا به معناى «شخص» است، نه روح.

 به هر حال، هر جاى قرآن که «نفس» به کار رفته است،به معناى «شخص» است، منتها معناى شخص همانند معناى انسان، متفاوت است؛ یعنى گاهى آن را به معناى «بدن» و گاهى نیز به معناى «روح» به کار مى‌بریم. از کلمه «نفس» در قرآن، نباید معناى فلسفى یا اخلاقى آن را برداشت کرد. وقتى که قرآن مى‌فرماید: «الله یتوفى الانفس حین موتها» لزوماً معناى «نفس»، «روح» نیست، بلکه «انفُس» به معناى «اشخاص» است و معناى آیه این است که: «خداوند جان تمامى اشخاص (اشخاص، به همان معنا که در فارسى به کار مى‌رود) را مى‌گیرد.» در آیاتى از قبیل «کل نفس بما کسبت رهینه» یا «کل نفس ذائقة الموت» نیز همین معنا منظور است، اگر مقصود از «نفس»، «روح» باشد، معناى آیه این گونه خواهد بود که هر روحى هم مى‌میرد، در حالى که «روح» مردنى نیست!

واژه «روح» نیز در قرآن، معنایى بسیار عام و فراگیر دارد و تقریباً در مقابل «جسم» به کار مى‌رود؛ یعنى موجودى که داراى حیات، شعور، ادراک و قدرت است، لذا «روح» بر ملائکه و جبرئیل نیز اطلاق مى‌شود، همان‌گونه که بر روح انسان اطلاق مى‌شود. به همین دلیل، در بعضى از آیات که واژه «روح» به کار رفته است این اختلاف پدید آمده است که آیا مقصود از «روح» در آیه مبارکه، روح انسان است یا جبرئیل و یا هر دو. بنابر این، «روح» در قرآن؛ یعنى، موجودى که حیات و درک، ذاتى اوست در مقابل جسم که حیات و زندگى او عَرَضى و به تبع روح است؛ یعنى اگر مخلوقات را به دو دسته با شعور و بى شعور تقسیم کنیم، موجودى که ذاتاً شعور و ادراک دارد نامش روح و در مقابل، موجودى که فاقد شعور و ادراک است، جسم است. طبق این معنا «روح»، هم شامل روح انسان و هم شامل فرشتگان مى‌شود.

پس کاربرد «روح» با «نفس» در قرآن متفاوت است. «نفس» یعنى شخص و هویت انسانى، اما «روح» به معناى موجودى است که حیات و شعور، ذاتى اوست و در انسان، مقصود بعد مجرد اوست که ذاتاً واجد حیات و شعور است.

منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367

 

منابع معلم و دانش‌آموز

علاوه بر کتاب‌های ذکر شده در درس قبل، کتاب‌های زیر نیز مفیدند:

1. انسان در افق قرآن، استاد محمدتقی جعفری (برای معلم)

2. تعلیم و تربیت در اسلام، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا (برای معلم)

3. انسان‌شناسی، محمود رجبی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای معلم)

4. انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، آیت‌الله ممدوحی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای معلم)

5. به سوی خودسازی، آیت‌الله مصباح‌یزدی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای معلم)

6. جوان در کلام نور، مرتضی روحانی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای دانش‌آموزان و معلم)

7. خودشناسی برای خودسازی، آیت‌الله مصباح‌یزدی ، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای معلم)

 

 

درس چهارم

پنجره‌ای به روشنایی

الف) اهداف

1. هدف کلی: مقایسة دیدگاه‌ها دربارة مرگ و تشخیص مزیت‌ها و برتری‌های دیدگاه توحیدی و ثمرات آن

2. اهداف آموزشی:

-         شناخت دیدگاه‌های مختلف دربارة مرگ و تحلیل آنها

-         شناخت دیدگاه توحیدی با مراجعه به قرآن کریم و سنت و سیرة معصومان (ع)

-         شناخت ثمرات دیدگاه اسلامی نسبت به مرگ و جهان آخرت

-         احساس امید و رضایت نسبت به دیدگاه اسلامی

-         درک نتایج و آثار غفلت دنیای امروز از سرانجام انسان و زندگی اُخروی.

ب) محورهای اصلی درس

1. انسان همواره با حادثة عظیمی به نام «مرگ» روبه‌رو است.

2. در مواجهه با مرگ، دو دیدگاه کلی وجود دارد.

3. یک دیدگاه می‌گوید که مرگ پایان زندگی است.

4. دیدگاه دیگر می‌گوید که مرگ آغاز حیات برتر است.

5. هریک از این دو دیدگاه دارای پیامدهایی در زندگی انسان است.

6. دنیای امروز با غفلت از جهان آخرت، زیان اخلاقی و اجتماعی بسیاری دیده است.

ج) اجزای تدریس

این درس، دارای اجزای زیر است:

1.طرح دیدگاه پیامبران الهی:

این دیدگاه که از طرف پیامبران الهی تبلیغ شده است، آن است که مرگ پایان زندگی نیست، بلکه انتقالی است از مرحله‌ای به مرحلة دیگر، مرحله‌ای که عظیم‌تر و بزرگ‌تر از مرحلة اول است.

البته در اینجا ضروری نیست که از مرحلة بعد که مرحلة برزخ است با دانش‌آموزان صحبت کنیم. دربارة این مرحله در درس‌های بعد، مطالبی خواهد آمد. در اینجا فقط کافی است دانش‌آموز با این دیدگاه و آثار و پیامدهای آن بیشتر آشنا شود و برای او یادآوری و تذکری باشد.

خوب است دبیر محترم در اینجا نشان دهد که این دیدگاه اختصاص به اسلام ندارد. حتی ادیان توحیدی دیگر که هم‌اکنون تحریف‌شدة آنها موجود است، به این دیدگاه عقیده دارند. امروزه در برخی کتاب‌ها چنین القا می‌شود که توجه به معاد اختصاص به مسلمانان دارد و همین عقیده سبب شده است آنان به دنیا و نیازهای دنیوی خود کمتر توجه کنند و پیشرفت علمی و دنیایی کمتری داشته باشند. حتی خوب است جملاتی از متون کتب یهودی و مسیحی و زرتشتی در کلاس خوانده شود.

2. تبیین پیامدهای دیدگاه اول:

در متن درس دو اثر مثبت و سازندة اعتقاد به معاد بیان شده است. دبیر، ابتدا این دو اثر را توضیح می‌دهد و با ذکر نمونه‌ها، توجه دانش‌آموزان را به این دو اثر جلب می‌کند. تبیین این دو اثر سبب می‌شود که برخی شبهه‌ها از بین برود. چراکه برخی این شبهه را مطرح می‌کنند که اعتقاد به آخرت سبب بی‌توجهی به دنیا و کم‌کاری در دنیا می‌گردد، در حالی که این یک نظر اشتباه است. پیشوایان ما و شخصیت‌های برجستة اسلامی، فعال‌ترین و باهمت‌ترین انسان‌های روزگار خود بوده‌اند و هیچ‌گاه اهل تنبلی و بیکاری نبودند و درعین‌حال، از مرگ هم نمی‌هراسیدند.

پس اعتقاد درست به معاد آثار زیر را دربردارد:

            -  شادابی و آرامش روحی

            - کار و تلاش و فعالیت در راه خدا به خاطر رسیدن به پاداش اخروی

            - نداشتن خوف و اندوه نسبت به آینده

            - از بین رفتن پوچ‌گرایی در زندگی

            - دوری از گناه به خاطر عواقب اخروی آن

            - تلاش برای رشد و تعالی خود

بهتر است پس از طرح دو ثمرة اصلی اعتقاد به آخرت و نابود نشدن انسان با مرگ، از دانش‌آموزان بخواهیم که خودشان فکر کنند و آثار دیگر را بیابند و توضیح دهند.

3.توضیح دربارة قسمت «بیشتر بدانیم»با عنوان « زیبا همچون مرگ»:

این بیشتر بدانیم در واقع به ارائه یک نمونه و مصداق از پیامد دوم اعتقاد به معاد پرداخته است. بر اساس این پیامد, انسان معتقد به معاد ترسی از مرگ ندارد و آماده فداکاری در راه خداست. در این بیشتر بدانیم بخشی از دست نوشته های یکی از شهدای دفاع مقدس آورده شده است تا دانش آموزان ببینند که کسی که به آخرت اعتقاد دارد چه زیبا از مرگ سخن می گوید و چه راحت آن را می پذیرد و آماده جان فشانی در راه خداست.

 

4. طرح دیدگاه منکران معاد دربارة مرگ:

این دیدگاه، دیدگاه «نیهیلیست‌»ها است. نیهیلیسم یا پوچ‌گرایی، دیدگاهی است دربارة جهان و انسان. مطابق این دیدگاه، جهان و انسان، غایت و هدف ندارد. زیرا جهان فاقد سازندة حکیم و خبیر است. زندگی انسان نیز با مرگ پایان می‌پذیرد و بدن او فرسوده می‌شود و به اجزای خاک تبدیل می‌گردد.

در غرب کسانی مانند آلبر کامو، در این موضوع دارای مکتب خاصی بوده‌اند و در ایران نیز نویسندگانی مانند صادق هدایت چنین نگرشی داشته‌اند. البته افرادی هستند که از مکتب نیهیلیسم اطلاعی ندارند، اما عملاً نیهیلیست و پوچ‌گرا هستند. کسانی که جهان را جز ماده نمی‌دانند و انسان را هم موجودی مادی می‌دانند که زندگی‌اش با مرگ پایان می‌پذیرد، در عمل پوچ‌گرا هستند.

طرح این دیدگاه برای آن است که دانش‌آموزان متوجه باطل بودن این عقیده و عواقب بد آن در زندگی شوند.

کسی که به پوچ‌گرایی می‌رسد و آینده‌ای روشن برای هستی خود مشاهده نمی‌کند، ناخودآگاه دلهره‌ای وجودش را فرامی‌گیرد و زندگی برایش «بی‌معنا» می‌شود. علت اصلی این بی‌معنایی همان است که در درس اول توضیح داده شد و آن، بدون هدف و غایت دیدن زندگی است. وقتی هدفمندی از زندگی انسان یا خلقت جهان برداشته شد، بی‌معنایی هم به دنبال آن می‌آید و وقتی زندگی برای کسانی بی‌معنا شد، این افراد یا به سردرگمی و یأس و ناامیدی دچار می‌شوند و در خود فرورفته و در پایان، دست به خودکشی می‌زنند، همان‌طور که آلبرکامو و صادق هدایت نیز چنین کردند، یا به عیش و عشرت و خوش‌گذرانی رو می‌آورند تا آن حقیقت تلخ را فراموش کنند.

تذکر 1: برخی افراد، خدا را قبول دارند و حتی می‌دانند که معادی هم هست، اما هم تصویر روشن و درستی از معاد ندارند و هم ایمان محکمی به آن پیدا نکرده‌اند. چنین افرادی، همواره از معاد غافل‌اند و لذا معاد در زندگی آنها تأثیر ندارد. اینان هم، به نوعی نیهیلیسم دچار هستند.

تذکر 2: امروزه آثار برخی از نویسندگان خارجی و داخلی که دارای تفکر نیهیلیستی هستند منتشر و تبلیغ می‌شود و به عنوان چهره‌های شاخص فرهنگی، ادبی و روشنفکری به نسل جوان معرفی می‌گردند. ما باید نسبت به این افراد و اندیشه‌های آنها آگاهی داشته باشیم و با تذکرات به موقع، زمینه‌های گرایش جوانان به آنها را از بین ببریم. فرهنگ پوچ‌گرایی که در عصر جدید در قالبی از روشنفکری خود را نشان می‌دهد، مانند موریانه ارزش‌های اخلاقی ملت‌ها و همت و پشتکار آنان را از درون می‌خورد و روح حماسی را در آنان می‌کشد.

5. تبیین پیامدهای دیدگاه دوم:

دبیر محترم باید تأثیر دیدگاه اول را در زندگی افراد نشان دهد تا دانش‌آموزان بدانند که فکر و اندیشه‌های هرکس چگونه در رفتار و عمل او تأثیر می‌گذارد.

6. توضیح دربارة قسمت «بیشتر بدانیم»:

در این قسمت، متنی با عنوان «آثار و نتایج غفلت از زندگی پس از مرگ در میان برخی جوامع امروزی» آمده است. این متن، با بیانی که مناسب با فهم دانش‌آموزان باشد، به نقد تمدن جدید و دفع شبهه ای می‌پردازد که از سوی برخی دانش آموزان مطرح می‌شود و آن این که: اگر انکار معاد طبق گفته های کتاب موجب یأس و ناامیدی در زندگی  می شود پس چرا در برخی کشورهای غربی که اعتقاد به معاد فراموش شده است, مردم این گونه شاد و با نشاط زندگی می کنند؟!

در این بخش با استناد به گفته های برخی از چهره های مطرح این جوامع, و ارائه برخی آمار, چهره پوشالی و ظاهری این گونه کشورها زیر سوال رفته است و واقعیت و پشت پرده حال و روز حقیقی این جوامع به تصویر کشیده شده است؛ مصرف بالای داروهای ضد افسردگی و یا قرص‌های روانگردان در این کشورها بخش کوچکی از نشانه های این حقیقت است که هر کس به انکار معاد بپردازد عاقبتی جز یأس و ناامیدی ندارد و برای فرار آن پناهی جز رو آوردن به مصرف مواد روان گردان, مواد مخدر و... نخواهد داشت. البته این مساله مختص این گونه جوامع نیست, بلکه هر جامعه ای حتی جوامع مسلمان, که از اعتقادات دینی فاصله بگیرند و مسیر غفلت از آخرت را در پیش گیرند, دچار همین مشکلات خواهند شد.

هم چنین ضروری است که ما دبیران نسبت به غرب و مبانی و نظامات آن اطلاع کافی داشته باشیم و در زمینة غرب‌شناسی به مطالعه بپردازیم. آثار نویسندگانی مانند «رنه گنون»، «سیدحسین نصر»، «فریتسیوف شووان» و آثاری از استاد شهید مطهری مانند علل گرایش به مادیگری و مسئلة حجاب و برخی آثار شهید آوینی، می‌توانند در شناخت ماهیت تمدن غرب به ما کمک کنند.

7. اندیشه و تحقیق

برای بخش اندیشه و تحقیق، دو سؤال پیش‌بینی شده است.

سؤال اول: به این منظور طرح شده است که ممکن است کسانی برحسب عادت یا تقلید یا صرفاً به لحاظ نظری پذیرفته باشند که آخرتی هست اما در عمل، پایبندی چندانی به آن نداشته باشند و اهل گناه و فساد باشند. اینان در حقیقت دارای ایمان قوی نیستند و معاد را صرفاً به زبان یا حداکثر در اندیشه قبول دارند و قلباً به آن نگرویده‌اند.

سؤال دوم: برای رفع یک شبهه و ابهام از ذهن نوجوانان و جوانان مطرح شده است تا بدانند که اعتقاد به آخرت نه‌تنها سبب عقب‌ماندگی نیست، بلکه باعث تصحیح زندگی و در پیش گرفتن اخلاق الهی می‌شود.

8. پیشنهاد

این پیشنهاد برای نشان دادن تأثیر بینش الهی به معاد در ایجاد روحیة شهادت‌طلبی و شجاعت روحی است. بهتر است دبیر محترم در انجام دادن این پیشنهادها تأکید داشته باشد و دانش‌آموزان را به آنها تشویق نماید. سپس مجموعة گردآمده را در کلاس نصب کند.

و) ارزشیابی از میزان یادگیری

در این درس، باید از موارد زیر ارزشیابی به عمل آید:

-         قرائت آیات

-         توضیح دیدگاه معتقدان به معاد

-         تبیین پیامدهای دیدگاه معتقدان به معاد

-         توضیح دیدگاه منکران معاد

-         تبیین پیامدهای دیدگاه منکران معاد

-         انجام فعالیت کلاسی

-         پاسخ به سؤال‌های اندیشه و تحقیق

-         انجام پیشنهاد

-         همکاری و مشارکت در تدریس

 

ه)دانستنی‌های ضروری و اطلاعات مورد نیاز معلم

در این درس، معلم به اطلاعاتی دربارة موضوعات زیر نیاز دارد.

- نگاه مثبت به مرگ

هر نَفَس نو می‌شود دنیا و ما     بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

عمر همچون جوی نو نو می‌رسد     مستمری می‌نماید در جسد

شاخ آتش را بجنبانی به ساز     در نظر آتش نماید بس دراز

پس تو را هرلحظه مرگ و رجعتی است    مصطفی فرمود دنیا ساعتی است

- ناپایداری دنیا (هشدار به کسانی که دنیا دل بسته‌اند)

جهان چیست، بگذر ز نیرنگ او    رهایی به چنگ آور از چنگ او

درختی است شش‌پهلو و چاربیخ     تنی چند را بسته بر چارمیخ

یکایک ورق‌های ما زین درخت      به زیر اوفتد چون باد سخت

مقیمی نبینی در این باغ، کس    تماشا کند هریکی، یک‌نفس

در او هر دمی نوبری می‌رسد      یکی می‌رود، دیگری می‌رسد

                              دیوان نظامی، ص 883

امام علی (ع) در این باره می‌فرماید:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الاخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُم» (نهج‌البلاغه، خطبة 203).

«اَلدُّنْیا تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ» (نهج‌البلاغه، حکمت 415).

- ترس از مرگ

امام علی (ع) می‌فرماید:

«فَمَا یَنْجُو مِنَ الْمَوتِ مَنْ خافَهُ وَ لایُعْطَى الْبَقاءَ مَنْ أَحَبَّه»؛

ترس از مرگ، انسان را از چنگال آن رهایی نمی‌بخشد و شیفتگی و دلبستگی به زندگی، باعث جاودانگی و بقای انسان در دنیا نمی‌شود (نهج‌البلاغه، خطبة 38).

منابع برای معلم و دانش‌آموز

1. زندگی جاوید و حیات اخروی(جلد 2 از مجموعة آثار)، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا (برای معلم و دانش‌آموز)

2. معاد(جلد 4 از مجموعة آثار)، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا (برای معلم)

3. پیام قرآن(جلد 5)، آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی (برای معلم)

4. انسان از آغاز تا انجام، علامه طباطبائی، انتشارات الزهرا (برای معلم)

5. معادشناسی، علامه حسینی‌طهرانی، انتشارات حکمت (برای معلم)

6. پیرامون مبدأ و معاد، آیت‌الله جوادی‌آملی، انتشارات الزهرا (برای معلم)

7. حیات جاودانه، امیر دیوانی ، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها (برای معلم)

8. آثار فردی معاد از دیدگاه قرآن، اسدالله جمشیدی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (برای معلم)

9. عروج روح، محمد شجاعی ، کانون اندیشة جوان (برای معلم و دانش‌آموز)

10. قیام قیامت، محمد شجاعی، کانون اندیشة جوان (برای معلم و دانش‌آموز)

11. تفسیر موضوعی قرآن، جلدهای 4 و 5 (معاد در قرآن)، آیت‌الله جوادی‌آملی، انتشارات اسراء (برای معلم)

12. دانشنامة امام علی علیه السلام (مبدأ و معاد)، جلد 2، زیر نظر علی‌اکبر رشاد ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی(برای معلم)

13. محاضرات فی الاالهیات، آیت‌الله جعفر سبحانی (برای معلم)

14. یاد معاد، آیت‌الله جوادی آملی ، نشر فرهنگی رجاء (برای معلم)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


  • گروه آموزشی معارف استان چهارمحال و بختیاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی