چندمثال برای قضا وقدر (جزایری)
فروغ جزایری سال تحصیلی1395-1394
خدایاچنان کن سرانجام کار که توخشنوباشی ومن رستگار
چندمثال برای تثبیت معنای قضا وقدر
مثال اول
-- تقدیر الهی دربارة ملّتی که تن به تنبلی و بیکاری در دهند و با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخیزند و نیروهای خداداد را در مسیرهای غلط به هدر دهند و از وضع زمان و محیط خود آگاهی نداشته باشند و با فرو رفتن در منافع شخصی از حال همنوعان خود بیخبر بمانند، آن است که دیر یا زود از هم متلاشی گردند
--- ولی تقدیر خداوند دربارة ملّتی که به فکر محرمان زحمتکش باشد و با کم کردن فاصلة طبقاتی، آنان را از یک زندگانی آبرومند که در خور یک انسان است برخوردار سازند و حقوقی را که خداوند در اموال ثروتمندان برای ترمیم زندگی افتادگان قرار داده است بپردازند -خلاصه، ملّتی عاطفی و دادگر باشند- این است که همواره از ثبات و آرامش و ترقّی و پیشرفت و تحرّک و سازندگی برخوردار شوند و این دو تقدیر آنچنان واضح و ملموس است که احدی در آن تردید ندارد
تمام ملل جهان در برابر این دو تقدیر برابر و یکسانند و هیچ عاملی خارج از اراده ملّتها آنها را در انتخاب یکی از دو تقدیر مجبور نمیسازد، این ما هستیم که به پیروی از خودخواهی و یا به حکم عقل و خرد، یکی را انتخاب میکنیم و در هر حال نتیجهای که از این انتخاب عاید ما میگردد، تقدیر و قضای او خواهد بود؛ زیرا اوست که این سنّتها را پدید آورده و امضا نموده و ما را در انتخاب هر یک آزاد گذاشته است.
مثال دوم
جوانی که زندگی خود را با امکانات زیاد و اعصاب پولادین و فهم و هوش سرشار آغاز کند، دو تقدیر و دو سرنوشت که هر دو به حکم قضای الهی است در انتظار اوست تا کدامیک از آنها را انتخاب کند؛ هرگاه امکانات مادّی و معنوی خود را در راه تحصیل علم و دانش یا بازرگانی به کار اندازد، یک عمر با سعادت و تندرستی به سر خواهد برد؛ ولی هرگاه از این سرمایههای مادّی و فکری سوء استفاده نماید و امکانات خود را در راه میگساری و قماربازی و نافرمانیهای دیگر که موجب تباهی زندگی و عمر است مصرف نماید، قطعاً باید پس از مدّتی با بدنی رنجور و بیمار و اعصابی کوفته، در گوشهای بیفتد و عمری را با درد و رنج به سر ببرد، هر دو تقدیر مربوط به خداست، ولی او در انتخاب هر یک آزاد است و نتیجهای که از انتخاب هر یک دامنگیر او میشود به تقدیر و خواست خداست؛ چنان که از نیمه راه بازگردد، سرنوشتی را جای سرنوشت دیگری نشانده است و این نیز به تقدیر خداوند است؛ زیرا او ما را آفریده و به ما اجازه داده است که از نیمة راه بازگردیم و از کردة خود پشیمان شویم، در نتیجه سرنوشتی را جای سرنوشت دیگری جایگزین سازیم
مثال سوم
اگر شخص بیمار به پزشک مراجعه کند و دارو بخورد، خوب میشود و اگر به پزشک مراجعه نکند و یا دارو نخورد، یا میمیرد یا رنجور و دردمند در گوشهای میافتد؛ در هر حال، هر دو سرنوشت به حکم خداست و انتخاب هر یک با ماست و هر کدام را انتخاب نمودیم، اثر آن به حکم خداوند و قضای اوست شما میتوانید با مراجعه به سنن الهی در جهان آفرینش، صدها مثال برای قضا و قدر مربوط به افعال بشر پیدا نمایید و معنی تقدیر را درباره کارهای انسان به دست آورید
آنچه با طرح این مثالها بیان شد، در واقع توضیح احادیثی است که از پیشوایان بزرگ اسلامی -یعنی آنان که مسألة قضا و قدر را برای ما مطرح ساختهاند- به دست ما رسیده است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: پنج طایفهاند که دعای آنها مستجاب نمیشود، یکی از آنان کسی است که از زیر دیوار کج که در حال ریختن است، فرار نکند و دیوار فرو ریزد
نکتة عدم استجابت دعای چنین فردی روشن است، زیرا سرنوشت کسی که از زیر دیوار کج بگذرد و فرار نکند مرگ است، ولی با اختیار خود به استقبال این سرنوشت رفته است در صورتی که میتوانست تقدیر دیگری را انتخاب کند
امیرمؤمنان(ع) از زیر دیوار خراب و شکستهای که مشرف بر ریختن بود فرار میکند، وقتی که به او اعتراض میشود که: آیا از قضا و قدر خداوند فرار میکنی؟ میفرماید: «اَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ اِلی قَدَرِ الله؛ از قضایی به قضای دیگر و از سرنوشتی به سرنوشت دیگر فرار میکنم و هر دو تقدیر خداوند است!»
من در انتخاب هر دو آزاد و مختار هستم، اگر در زیر دیوار بنشینم و فرو ریزد و بمیرم، به حکم سرنوشت است و اگر فرار کنم و سالم بمانم، آن نیز به حکم سرنوشت خواهد بود
هنگامی که ازامام هشتم(ع) سؤال میشود که تقدیر خداوند دربارة افعال خوب و بد بندگانش چیست؟ امام میفرماید: «هر نوع عملی که بندگان خدا از خوب و بد انجام دهند، به تقدیر خداست!» سپس امام یک چنین تقدیر گسترده را - آن هم در تمام اعمال بشر، اعم از خوب و بد- با نتایجی که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان میگردد تفسیر میکند و میفرماید
تقدیر خداوند همان نتایج و پاداشها و کیفرهایی است که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان میشود
این احادیثی روشنگر حقیقتی است که دربارة قضا و قدر گفته شد و آشکارا میرساند که قضا و قدر عاملی جدا از زندگی و اراده و خواست انسان نیست؛ بلکه تقدیر همان سنن الهی است که بر صفحه هستی حکومت میکند و انسان در انتخاب هر یک از آنها مختار است و پس از انتخاب یکی از آنها هر نوع نتیجهای که به انسان بازگشت میکند، به حکم خداوند و تقدیر اوست و هیچ عملی از اعمال انسان از حیطة تقدیر الهی خارج نیست؛ اگر بذر خوبی بیفشاند، به حکم قضای الهی نتایج مثبت و نیک آن را خواهد دید؛ اگر نهال نفاق و بدی بکارد، به حکم سرنوشت، میوة تلخ آن را خواهد چید و هر دو به تقدیر خداست و هیچ کاری از خوب و بد، از دایرة قضا و قدر او بیرون نمیباشد
مسلمانان صدر اسلام بر اثر الهام از منبع وحی، مسألة قضا و قدر را آنچنان فرا گرفته بودند که هرگز آن را با اختیار و آزادی بشر در سرنوشت خود مخالف و منافی نمیدانستند؛ در فتوحات مسلمانان نوشتهاند که خلیفة دوم تا کرانة شام آمده، ناگهان گزارش رسید که بیماری وبا در شام شیوع پیدا کرده همراهان خلیفه به وی گفتند: از مسیری که آمده است بازگردد، او نیز نظرش همین بود؛ وقتی یک نفر از حضّار به او اعتراض کرد که آیا از تقدیر خداوند فرار میکنید؟ وی در پاسخ معترض گفت: من به فرمان خداوند از سرنوشتی به سرنوشت دیگر فرار میکنم! برای تأیید نظر خلیفه یک نفر از حضّار گفت: از پیامبر(ص) شنیدهام که فرمود: هرگاه در نقطهای «طاعون» ظاهر شد و شما در آن نقطه نبودید، وارد آنجا نشوید و اگر طاعون در نقطهای که بودید پیدا شد، از آن نقطه خارج نشوید مبادا عامل سرایت به دیگران شوید.
از این بیان روشن میشود که اعتقاد به مسألة قضا و قدر، دلیل بر نفی اختیار و آزادی اراده نیست و میان مسألة قضا و قدر و مسألة جبر، هزاران فرسنگ فاصله است و اگر گروهی نتیجة اعتقاد به قضا و قدر را جبر دیگری دانستهاند، روی بیاطّلاعی از معارف بلند و استوار اسلام است و آنان در رشتههایی سخن گفتهاند که صلاحیّت داوری در آن را نداشتهاند.
مثال چهارم
اگر کسی بالای بام ایوان بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ،گرچه خود را از بام نیفکنم اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری
مقدرات جبری عبارت است از:
قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است
قضا و قدر الهی؛ جمجمه انسان را از استخوان نازک خلق کرده است
قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه جاذبه داده است
قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش صدمه شدید می بیند
قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش صدمه شدید دید فوراً بمیرد
قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده است ،باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی ، مقدر است بمیری و اگر پله های بام را انتخاب کنی، مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است.
گروهی که چنین گمان کردهاند که میان قضا و قدر و اعتقاد به مذهب جبر هیچگونه فرقی
نیست و انسان در پرتو اعتقاد به تقدیر، بسان پری است که در هوا آویزان باشد و با
وزشباد از این سو به آن سو کشیده شود؛ اعتقاد به سرنوشت سبب میشود که انسان در
کردار و گفتار و سکوت و حرکت خود، صاحباختیار و ارادهای نباشد و
زمام امور خود را به دست یک نیروی خشن و کوبندهای بسپارد، یک
چنین ملّتی نیروهای طبیعی خود را به کار نمیبرند و انگیزة کار و
کوشش از محیط فکر آنها بیرون میرود، با این وضع از
جهان وجود به عدم رهسپار میشوند.
....................................................................................................
- ۹۴/۰۹/۲۲